شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 15:15 :: نويسنده : علی جوان نژاد
مژده ی سبز حیات
تابیده نور ماه
گویی به پرده های عجیب اتاق تو
آن پرده ها که رنگ ز دستت گرفته اند
در ذهن من تو باز
آرام خفته ای
در حیرتم که جرم تو اینگونه غرق خواب
خواب مرا چگونه به تاراج برده است...
اما برای من
روییدن حضور تو را منع کرده اند
با آنکه در خیال
هر لحظه حجم سبز تو را خلق می کنم
می آفرینمت
با چشمهای گرم تماشا و بی نظیر
با خنده ای فصیح
با موی لَختِ ساخته از بی کرانه ات
کامواج هر شبش
من را درون حادثه ها غرق می کند
می آفرینمت
بر روی تخت خفته چه آرام و بی نیاز
تختی که هر شب از سر اقبال خلقتش
حجم تو را جسور
در آغوش می کشد
و آن بالش و ملافه که تا صبح دیگری
بی پرده عطر و بوی صمیمانه تو را
تسخیر می کنند
... و من آه می کشم
می ترسم ارتباط ظریف تو عاقبت
یا انفجار راز دلم منقرض شود
...
آخر بدون شک
تو مژده ی حیات دگر باره منی!!!
6 اسفند ماه 1390
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|